
تجسم کن که توو اِیوون خونه
روو تختی که پناه هردومونه
سرت روو شونمه، خیره به ابرها
مژه هات داره میگیره به ابر راه
گرفتی روی چشمت استکان رو
رصد کردی ته این کهکشان رو
نگه میداری با خندت زمان رو
میگم دیدم یه شب خواب الآن رو
یهو برق توو چشمات جون میگیره
سکوتت میشکنه، بارون میگیره
نگاهت رو برمیگردونی به سمتم
توو بارون خیره میمونی به سمتم
میبارن قطره ها، روی من و تو
میپیچه توو هوا، بوی من و تو
داری از فکر من پر میشی نم نم
فقط یادت نیاد ما دوریم از هم
نگو این آسمون که صاف صافه
بذار قلبت واست رویا ببافه
که رویاش شعره، میشه خوند و حظ کرد
همون رویا چقدر ما رو عوض کرد
هنوز اون هدیه رو دارم که گفتی
بسوزونش به یاد من نیوفتی
هنوز اون شاخه گل هات توو اتاقن
منم یادت میوفتم اتفاقا
یهو برق توو چشمات جون میگیره
سکوتت میشکنه، بارون میگیره
نفس داره خیالت راه میگیره
تا جون دارم نمیذارم بمیره